هنوز حسین(ع) را نشناختیم
آزادگي و آزادمردي، درسي است که از امام حسين(ع) آموختم. اينکه در زندگي هر چه هستي باشي، ولي در اوج آزادگي. در اين تعريف آزادگي به معناي رها شدن از قيد و بند نيستي و دنيازدگي است. گو اينکه راه فلاح و رستگاري همين است. آنها که با حضرت اباعبدا… به سرزمين تفتيده کربلا و سپس به عرش خدا سفر کردند، جز اين نبودند.
به راستي ايمان بدون حريت و آزادگي پوسته اي خالي از معناست. مثل حبابي که هر آينه در آستانه فروپاشي است. نمي شود بگوييم ايمان داريم اما دنيا برايمان اولويت اول باشد.
آنچه نفس انسان را اسير و دستاويز مي کند، همين طلب دنياست، بدون توجه به آخرت. به راستي چگونه است که حجت خدا.حضرت سيدالشهدا(ع) اين گونه بي تاب جانسپاري در راه حضرت دوست مي شود و مگر نه اينکه اگر او را دوست داريم، بايد به او تأسي کرده و خود را اندکي شبيه اين معشوق درس آموز کنيم؟! پس چرا محرم ها، عاشوراها و سوگواريهاي بسيار مي آيند و مي روند و ما هنوز او را نشناخته ايم.
به خود بياييم و حرکت تاريخي و قيام سرخ و سترگ اباعبدا… و يارانش را آن گونه که بايد، بشناسيم، زيرا او و يارانش از دنيا به بلندترين قله رستگاري عروج کردند