مفهوم خدا در کودکان 7تا11 سال بخش دوم
زماني كه كودك به مدرسه ميرود و يا به قول پياژه، وارد دوره عمليات عيني ميشود كه حدود 7 تا 11 سالگي است، رفتهرفته توان غلبه بر محدوديتهاي فكري دوره قبل را پيدا ميكند. مثلاً مي تواند از چند بُعد به پديدهها بنگرد و همچنين از حالت خودمحورياش كاسته ميشود.
وي سعي ميكند از طريق توجيهات فيزيكي، پديدهها را توضيح دهد. بنابراين، كودكان دبستاني ميكوشند خدا را به عنوان يك انسان فرض كنند، يك انسان خارقالعاده و اعجاب برانگيز. توجيههاي آنها گاهي مادي و خام و گاه فوق مادي است. مثلاً گاهي خدا را مريي و قابل رؤيت و به شكل آتش و نور و گاه نامريي ميپندارند و اين مسئله نشان ميدهد كه كودك ميان مرحله تفكر شهودي و عيني معلق است. به اعتقاد گلدمن، اين انديشه تا نه سالگي ادامه دارد، ولي از نه تا سيزده سالگي، ديدگاه كودك درباره خدا از حالت يك انسان فوقالعاده به موجودي فوق طبيعي تغيير مييابد. گلدمن اين مرحله را به طور كلي، تفكر مذهبي ـ عيني ميخواند.
با رسيدن فرزندتان به سن ورود به مدرسه، متوجه ميشويد وارد مرحله جديدي از زندگي خود شده است. او با كودكان همسن و سال خود ديدار دارد و دوستان جديدي مييابد. در اين دوره، آموزگاران ديگري نيز وارد زندگي او و همانند والدين، به الگوي آموزشي وي بدل ميشوند و ميفهميد ديگر تنها معلم و الگوي او نيستيد. به مرور كه دنياي كودك بزرگتر ميشود، ايمان او نيز توسعه مييابد. زندگي معنوي او كه تاكنون درباره خودش بوده، اكنون دنياي بزرگتري را در بر ميگيرد. او بهتر از گذشته ميتواند به جايگاهي پي ببرد كه به عنوان يك فرد در خانواده، مدرسه و جمع دوستان خود دارد.
قدرت بيان او به مهارتهاي جديد وي در زمينه خواندن و نوشتن اضافه ميشود. اين تواناييها به او كمك ميكند تا بتواند تجارب و درك خود را براي ديگران توضيح دهد. بين پنج تا ده سالگي، كودكان ميآموزند كه به تدريج منطقيتر فكركنند و انسجام فكري آنها افزايش مييابد. در اين دوره، ابتدا كودك باورهاي ساده را ميآموزد، آنگاه بينش وسيعتري مييابد.
در پي توسعه ايمان در كودك، ويژگيهاي شخصيتي زير شكل ميگيرد و آشكار ميشود:
كودكان در اين دوره، قادر به درك و پذيرش داستانها و باورهاي مذهبي هستند.
به دست آوردن قوه درك و فهم داستانها، مرحله مهمي در رشد كودكان به شمار ميآيد. كودك در اين سن ميتواند باورهايش را با ساختن نمادهاي خوبي و بدي بيان كند؛ نمادهايي كه از داستانها آموخته است. او قادر به درك حقايق ساده مذهبي است و ميتواند در مراسم مذهبي شركت و حتي تا حدودي معني اين مراسم را درك كند. در اين دوره كودكان قادرند درباره خود و ديگران صحبت كنند. نوشتن انشا و داستان، سبب ميشود كودك قدرت ابراز عقيده خود را پرورش و توانايي درك معنويات را در خود افزايش دهد. مناسبترين داستانها براي اين منظور، داستانهاي ساده و داراي پيام روشن است، زيرا كودكان ظاهر داستانها را درك ميكنند و به خوبي معاني عميق آنها را نميفهمند.
كودكان اين گروه سني را در مراسم مذهبي انفرادي و جمعي شركت دهيد. منظور و هدف اعمال مذهبي را به طور منطقي براي آنها توضيح دهيد. كودكان در اين دوره، تا حدودي توانايي درك آنها را دارند. همچنين راه و روش درست انجام تكاليف مذهبي را به آنها آموزش بدهيد. آموزش مباني اعتقادي مذهبتان را ميتوانيد در اين دوره آغاز كنيد. معمولاً كتابهاي آموزشي مناسب با سن بچهها در بازار يافت ميشود.
كودكاني كه در اين سن قرار دارند، بهتر از گذشته ميتوانند به ديدگاه ديگران پي ببرند.
اين توانايي سبب ميشود اين سن جزو بهترين دورهها براي آموزش احترام گذاشتن به ديگران و احساس همدردي با افراد دردمند و رنجور باشد. اين توانايي بيشتر به صورت عشق و علاقه به عدالت و انصاف در كودكان ظاهر ميشود. وقتي با آنها منصفانه، صادقانه و عادلانه رفتار كنيد، بسيار شادمان ميشوند. عدالت در ذهن آنها بخشي از جهان طبيعت است و مثل يك درخت يا اتومبيل يا باران، عينيت و واقعيت دارد. آنها تصور ميكنند بيعدالتي و بيانصافي، به معناي زير پا گذاشتن قانون جهان است. عدالتخواهي ممكن است سبب سرسختي و ايجاد حس حق به جانب بودن در كودكان شود، ولي اين احساس هنگامي كه با آموزش «رعايت حقوق ديگران» آميخته شود، به اساسي براي رشد اخلاقي كودكان در آينده بدل ميشود. اين كودكان، خدا را موجود عادلي ميدانند كه اگر كاري را براي رضاي او انجام دهند، خدا نيز جبران خواهد كرد.1
منبع
برگرفته از بخشی از مقاله منصور چاوشی
منتظر ادامه مباحث باشید