• خانه 
  • تماس  

حکمت های خداوند

04 مرداد 1395 توسط مدیریت استانی قم

روزي مردي براي رفتن به مسحد آماده شد . لباس نو به تن کرد و خود را معطر ساخت . در راه به نقطه تاريکي رسيد . ناگهان در تاريکي پايش در چاله اي افتاد و به زمين خورد .
چون لباسش کثيف شده بود به منزل بازگشت و بار ديگر لباس پاکيزه بر تن کرد و دوباره به سمت مسجد براه افتاد . مرد باز هم در همان نقطه به زمين خورد و بار ديگر لباسش کثيف شد .
مرد باز هم بلند شد و به خانه بازگشت . لباس نو به تن کرد و خود را مرتب ساخت و دوباره به سمت مسجد به راه افتاد .
مرد وقتي به نقطه تاريک رسيد ؛ فردي را ديد که با يک چراغ آنجا ايستاده . فرد به مرد گفت : بيا برويم و اورا تا درمسجد رساند و با چراغ راه اورا روشن ساخت .
مرد در هنگام ورود به مسجد از فرد پرسيد : تو کيستي ؟ از کجا مي دانستي من از آنجا خواهم گذشت ؟
فرد گفت : من شيطانم .
مرد گفت : پس چرا به من کمک کردي تا به مسجد برسم ؟
شيطان گفت : هربار من تو را بر زمين مي زدم تا تو به مسجد نرسي . بار اول که بر زمين خوردي و باز هم قصد مسجد کردي خداوند تمام گناهان تو را بخشيد . بار دوم که بر زمين خوردي و باز قصد مسجد کردي خداوند تمام گناهان پدر و مادرت را بخشيد . ترسيدم اگر بار ديگر بر زمين بخوري و باز قصد مسجد کني خداوند گناهان تمام قوم تورا هم ببخشد .

برچسب‌ها: حکمتهای الهی, داستان کوتاه

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مدیریت استانی قم

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • روانشناسی
  • اخلاقی
    • ائمه
  • شهدا
  • حدیث هفته
  • مهدویت
  • پزشکی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • تماس
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس